۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

برای دخترم شیوا(شهرزاد کریمان)



دخترم،گویی رسم دنیا بر این شده که انسانها را به جرم آزادی خواهی و انسان دوستی در بند می کنند و تو نیز به این جرم بیش از 6 ماه است که در زندان به سر می بری و من به عنوان مادر به وجود نازنینت افتخار می کنم،چون همیشه جزءبهترین ها بودی و هستی ..........
دخترم زمانی که برای گرفتن مدرکت به دانشگاه مراجعه کردم تمامی مسئولین به من برای داشتن دختر بردباری همچون تو تبریک گفتن و دعا کردن که هیچ کس به جرم انسان دوستی و عدالت خواهی دربند نباشد ..........
و حال من با صدای بلند از صمیم قلب فریاد میزنم که شیوا در دامن من پرورش یافته و اگر قرار باشد کسی در زندان به سر ببرد من هستم نه شیوا
پس مرا دربند کنید و فرزندم را آزاد...........
مادرت
شهرزاد کریمان
8/3/89

برای دختر عزیزم (محمد نظرآهاری)



برای یک پدر درد بزرگیست که دخترش بی آن که گناهی مرتکب شده باشد در زندان به سر ببرد و نتواند برایش کاری انجام بدهد
از نظر من گناه شیوا دوست داشتنیست زیرا او برایش حقوق افراد بسیار مهم است و باید به او احترام گذاشت
شیوا همیشه می گفت انسان قبل از آنکه مرتکب گناهی شود انسان است پس نباید حقوق او را نادیده گرفت
زیرا روح انسان بسیار بزرگ و لطیف است و باید قبل از هر چیز مورد محبت قرارگیرد
گناه تو دخترم دفاع از حقوق بشر است
پدرت
محمد نظرآهاری
89/3/8

۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

برای شیوا -بخش اول (سعید کلانکی)


پاییز سال 1381

دخترکی آرام مقابل درب دادگاه انقلاب

پرسیدم: اسمت چیست؟

گفت: شیوا نظرآهاری

پرسیدم: جرمت چیست؟

گفت:همدردی با قربانیان 11 سپتامبر , شمع روشن کردن.

دویست هزار تومان جریمه داده بودی و چند روزی را هم سلول های انفرادی بازداشتگاه 240 زندان اوین را تحمل کرده بودی.

یادت هست؟

از آن روز بود که شناختمت!

پاییز سال 1382

کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی

با هم بودیم!

یادت هست؟

هانیه هم بود , چند نفر دیگر هم

هفت سین آزادی.

اسفند ماه 1382

خانه به خانه می رفتیم به دیدار خانواده زندانیان سیاسی.

آقا!خانم! عزیزانتان در لحظه تحویل سال تنها نیستند, به دیدارشان می رویم , با فاصله یک دیوار.

چه کسی می داند که اگر همراهی تو نبود شاید ما در میان راه نا امید می شدیم و عطای هفت سین را به لقایش می بخشیدیم.

یادت هست؟

اما تو بودی , دخترک آرام و مهربان ,رفیق خوب قدیمی!

شب قبل از حضور برف می بارید ,آسمان زمین را سفیدپوش کرده بود.

نا امید از برگزاری هفت سین تلفن زدم.

شیوا چه کنیم؟برف می آید.

کفتی می رویم حتی اگر سنگ ببارد!زندانیان را تنها نخواهیم گذاشت!

در گرگ و میش صبح آن روز ما آمدیم و همه آمدند.

اولین نفر بودی , که در مقابل زندان اوین حضور داشتی و هفت سین را چیده بودی.

چه با شکوه بود آن لحظات تحویل سال.

یادت هست؟

و من هرگز ماه آخر زمستان 1382 را فراموش نمی کنم ,

حضور تو را فراموش نمی کنم ,

مهربانی و آزادگیت را فراموش نمی کنم.

شیوای عزیزم.

ادامه دارد...

این دلتنگی را فقط برای تو میگویم شیوا (صبا پرهام)


این دلتنگی را برای تو می گویم شیوا

برای تو می گویم که به راستی چه بی لطف است مهمانی که میزبان غایب بزرگ آن باشد.به عادت هرشب قدم بر خانه مجازیت می گذارم و دریچه ای که به نامردی بر تو و هزارانی چون تو بسته اند , من به رسم آزادی می گشایم .به یکباره می گشایم قفل تمام فیلترها و می گشایم دریچه خانه ات را که در آن سفره ای بی منت بر همه گشوده ای از آن کودک فال فروش و بی خانمان گرفته تا عاطفه و ضیا و سعید و...........می گشایم این پنجره ها را ; تا تو بدانی حال مرا و هزارانی چون مرا که گرچه به ظاهر آزاد و بیرون نشسته ایم اما به راستی آشفته حالیمان کم از آنچه تو برای سعید و عاطفه و ...........نوشته ای نبوده و نیست.

اگرچه دستانم ناتوانند از گشودن درب بسته سلولت , اما همچنان امیدوار و بی تاب دیدارت که هرروز می گشایند پنجره خانه مجازیت را ,شاید که دوباره باز ببینند دیدار آشنا را.

بود آیا که در میکده ها بگشایند گره از کار فروبسته ما بگشایند

اگر از دل زاهد خودبین بستند دل قوی دار که از بهر دا بگشایند

۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

خواهر آزاده ام(شهره نظرآهاری)



امروز1/خرداد/89 است و تو هنوز بعد از گذشت 153 روز همچنان دربندی!
شیوای عزیزم، در روزگاری که عشق به هم نوع جرم است و انسان دوستی گناه تلقی می شود تو تمام وجودت را وقف کمک به انسان ها نمودی برای کودکان کار خاله شیوا بودی و درس عشق و ایثار را به آن ها آموختی............
شیوا جان این روزها اگر چه سخت،ولی می گذرد و ایمان دارم که تو در پیشگاه حضرت حق رو سفید خواهی بود چون برای دوست داشتن انسان ها مرزی قائل نیستی با وجود اینکه در یک سال گذشته تنها سه ما آزاد بودی اما هرگز شکایتی نکردی و هر بار که در ملاقات میبینمت از تو روحیه می گیرم،چنان که دیروز در یادداشتهایت خواندم:
(هنگام نا امیدی به یاد بیاور که تاریکترین ساعت شب نزدیکترین لحظه به طلوع خورشید است)
آری عزیزم اندکی صبر، سحر نزدیک است
به امید روزی که هیچ انسان آزاده ای چون تو در زندان نباشد

خواهرت شهره
1/خرداد/1389

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

تا آزادی(...)


شیوا نظر آهاری را هرگز از نزدیک ندیده ام. هیچگاه با او آشنایی نداشته ام و اصولا از وجود چنین موجودی در دنیا بی خبر بودم! تنها نقطه اتصال من با او 6 تکه فیلم کوتاه دانلود شده از یوتیوب می باشد که همین اندک نیز برای حس یک روح بزرگ و یک صداقت زلال و یک رفاقت ناب کافی می باشد. از آن زمان پیوندی ناگسستنی و ناخودآگاه همراه باعذاب وجدان و احساس دینی بس بزرگ بر روح و روانم سنگینی می کند. هیچگاه خود را در حد او ندیده و اندکی از شهامت و استقامت و آزادگی او را در خود نمی یابم. ولی معنای رفاقت و با مرام بودن را به خوبی درک می کنم. می دانم حس تا انتها همراه بودن چه نیروی شگرف و روح پاکی را می طلبد. می دانم آزاد اندیشی و بیان حق و حقیقت از توان هر کسی بر نمی آید. و نهایتا می دانم که من در حدی نیستم که بتوانم کار زیادی برای او که ماههاست در بند می باشد انجام دهم ، حتی آنقدر هم بزرگ نیستم که صدایم جایی منعکس شود و صدای بشردوستی و پاکی او را به گوش بی خبران برسانم. از این روی با خود عهد کرده ام تا زمانیکه وجدانم به آرامش نرسیده است او را تنها نگذارم. نمی دانم چگونه ولی سعی خود را می کنم. اینکه حتی به اندازه ذره ای موفق خواهم بود یا نه را نیز نمی دانم . ولی می دانم که راه خود را کم کم نمایان خواهد ساخت. دلم می خواهد شیوا بداند که اگر او می گوید “من عاطفه ام ، مرا هم در یند کنید.” هستند کسانیکه با تمام وجود بگویند :” ما شیوا هستیم، ما را هم در بند کنید.”
در انتها باید بگویم نمی دانم روال این وبلاگ چگونه پیش خواهد رفت. می دانم که به سیاست کاری نداریم ولی تمام سعی ام را خواهم کرد تا شیوا و افکار بشردوستانه او را (که در حد درک خیلی ها نمی باشد و اصولا و منطقا از فهم آن عاجز هستند) بسط دهم. اولین پست این وبلاگ زمانی انتشار می یابد که مدت زمان زیادی به دادگاه شیوا(2خرداد 1389) باقی نمانده است.نمی دانم که دادگاه او واقعا محلی خواهد بود برای ستاندن داد او ، یا بیدادگاهی خواهد بود برای به بند کشیدن انسانیت و شرافت انسانی. آرزو می کنم که خدای بزرگ ثابت کند که در نبرد بین انسانیت و شقاوت این انسانیت است که پیروز صحنه را ترک می کند.

برگرد شیوا ما جایی همین دور و برها منتظرت هستیم(زینب پیغمبرزاده)


برگرد شیوا، ما "جایی همین دور و برها" منتظرت هستیم (زینب پیغمبرزاده)


از آخرین باری که دیدمت ماه ها می گذرد. چند وقتی بود از زندان آزاد شده بودی که بازهم در ایستگاه متروی توپخانه در آغوشت گرفتم. مثل همیشه صبور و محکم بودی. پرسیدی که چه کار می کنم. گفتم که همین دور و برهام. از سال ها پیش که شناختمت همیشه همین طور بود. بیشترمان "جایی همین دور و برها" بودیم. جایی میان همه روزمرگی هایمان می خواستیم دنیا را هم تغییر بدهیم. اما تو هیچ فرصتی را برای اعتراض به نقض حقوق بشر از دست نمی دادی. زندانیان سیاسی، دانشجویان، زنان و کودکان، هیچ کدامشان را فراموش نمی کردی. اندیشه، دین و عمل افراد را بهانه نمی کردی برای دفاع نکردن از حقوق اولیه انسانها. می دانم حتی پشت آن دیوارهای بلند هم روزنه ای پیدا می کنی که تا نقبی به سوی نور بزنی.

تمام شهر را زیرپا می گذاشتی تا کودک کاری را در اغوش بگیری، مادر داغداری را تسلا دهی یا در تجمعی آزادی را فریاد بزنی. گاهی شب ها که از سرکار برمی گشتی می دیدمت. روی صندلی نشسته بودی یا از دستگیره واگن آویزان شده بودی، فرقی نمی کرد، صدایت که می کردم سرت را از روی دفتر لغت زبانت بلند می کردی و می گفتم: "خرخون." نیمه شب ها آنلاین می ماندی، تا جلوی اعدامی را بگیری یا زندانی ای را آزاد کنی. فکر می کردم این همه انرژی را از کجا می آوری؟

هنوز هم به ایستگاه توپخانه که می رسم ناخودآگاه نگاهم میان جمعیت می چرخد، شاید دوباره برایم دست تکان دادی. شاید بازهم با هم روی صندلی های ایستگاه نشستیم و از آرزوهایمان گفتیم. برگرد شیوا من جایی همین دور و برها می مانم شاید نگاهت در هیاهوی چند متر زیر زمین، باز هم از امید بگوید

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

...(احمد راد)


.... سلام به همکار عزیزمان خانم شیوا نظر آهاری
آرزومند سلامتی ات هستم هر جا که هستی
شیوای عزیز خودت این را نیک می دانی که تلاش در راه اعتلای میهن سختی های خودش را دارد . و نیک تر میدانی که اینکار برای خانم ها در این شرایط در کشورمان سخت تر !! اما همه اینها به شیرینی اطلاع رسانی درست و شفاف سازی امور و روشنگری اذهان عمومی به مسایلی که دورو برشان می گذرد آیا نمی ارزد ؟؟ که حتمأ می ارزد _ چه کسی آنرا درک کند و چه از فهمیدنش عاجز باشد .... بگذریم که این گاه گاه این سخنان نیست و تو مدت مدیدیست گرفتار !! اینک که به مدد برخی دوستانمان پنجره ای باز شده است تا به همه گان بگوییم که تو هیچ گناهی نداری ودغدغه ات تنها آبادانی و آزادی و سرفرازی میهنت بوده ولا غیر .... بدین سبب از همین جا به عنوان یک همکار مطبوعاتی و یک ایرانی دلسوز میهن اعلام می کنم که شیوا نظر آهاری فقط و فقط یک همکار رسانه ایست وبه هیچ وجه انگ ارتباط با سازمان های سیاسی خارج از ایران به وی نمی چسبد .... در پایان ضمن آرزوی مجدد سلامتی ات از درگاه حی قادر سبحان خواستار رهایی از اسارتت نیز هستم و رجای واثق دارم بزودی تو را در میان آغوش گرم مردم قدرشناس ایران زمین خواهیم دید ....
کوالا لامپور _ مالزی .... احمد راد

دختر مقاوم ایران زمین (علی کلایی)


روزهای و شبهای بیدار بودن و کار کردنهایت به خیر. آن روزگاری که با عشق به حقوق انسانها تمام تلاشت را می کردی تا حقی از انسانی پایمال نشود. آن روزهایی که تمام نصیحتهای مصلحت اندیشان را نادیده گرفتی برای مبارزه برای برابری و آزادی همه انسانها.

و امروز در بندی. در بند شیادان که حتی جسارت بردنت به بند عمومی را هم ندارند. زیرا می دانند شیوا در بند هم یک مبارز حقوق بشری است. در شب رحلت پدر حقوق بشر نیم قرن معاصر ایران به بندت بردند. در قفست کردند. زجرت دادند که از آرمانت دست برداری اما برنداشتی و من باور نمی کنم نقل قولها واقعیت داشته باشد و دختر مقاوم ایران زمین موضع غیر حقوق بشری بگیرد. این محال است که شیوای ما همان شیوای ایستاده بر آرمانی است که می شناختیم.

و هنوز در بندی. مدعیانی که متخلص به نامهای عزیزاند بدانند که در زندان نیز نه ایشان زندان بان و شیوا و شیواها زندانی که شیوا و شیواها آزادند و این مدعیان دروغین زندانی جهل و بی خردی خویش اند.

امروز بیش از 5 ماه است که در بند جهل و جور زمانه ای. اما بدان خواهرم! این بند پیدار نیست. صبح رهایی نزدیک است و شاهین برابری و آزادی همه ایران در انتظار به آغوش کشیدن این ملک اهورایی است. صبح نزدیک است و نور در حال تابیدن. چه کوردلان بخواهند و چه نخواهند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

به شيوا و امثال وي (فرانك جواهري)


به شیوا و امثال او
من نمی فهمم ،کدام انسان عاقلی وقت و زندگیش را می گذارد تا خبر، به مردم تحویل دهد؟ مردم خبر می خواهند چه کار؟ دورو بر ما که همه چیز خوب است. هوا عالی است تازه سری جدید جومونگ هم شروع شده! اخر یکی نیست .به شما بگوید، نمی گذارند دانشگاه بروی ؟نمی گذارند نفس بکشی ؟نمی گذارند کار کنی؟... خوب عیبی ندارد!به چیز های خوب فکر کن یا یک راه حل بهتر،اصلا فکر نکن. از طرفی مگر نمی دانی اکر کسی در محلی فکر کند انجا زلزله می اید ؟

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

من شیوا هستم مرا در بند کنید

اینجا وبلاگیست برای گذاشتن پیام هایی که مخاطبش شیوا نظرآهاری می باشد.
شیوا نظرآهاری دبیر کمیته گزارشگران حقوق بشر بیش از 5 ماه در بند 209 می باشد.
برای ثبت پیام های خود نوشته هایتان را به آدرس
manshivahastam@gmail.com
بفرستید.
به امید ایرانی آزاد.